جملۀ چراغ تو روشن باد، خطابی دعایی خیرگونه کسبه و تجار را شب هنگام. - چراغ روشن بودن، کنایه است از گرم بودن بازار کسی یا چیزی. کنایه از آنکه دوست و هواخواه کسی بسیار بود یا مشتری چیزی فراوان باشد. مراد حاصل بودن و باثروت بودن. (فرهنگ نظام) : آن لاله رخ که سوخت دل من بداغ او روشن بود همیشه الهی چراغ او. قاضی استرآبادی (از آنندراج). - چراغ روشن گفتن کسی را، کلامی است که درمحل دعای خیر گویند، یعنی مراد حاصل شود. (آنندراج). گرمای بازار خواستن کسی را. پیروزمند و موفق خواستن و آرزو کردن کسی را: از حرف نیک گردد بدخواه با تو دشمن نتوان چراغکش را گفتن چراغ روشن. وحید (ازآنندراج). امشب کز آتش گل گردید باغ روشن پروانه بلبلان را گوید: چراغ روشن. میرفغفور لاهیجانی (ازآنندراج)
جملۀ چراغ تو روشن باد، خطابی دعایی خیرگونه کسبه و تجار را شب هنگام. - چراغ روشن بودن، کنایه است از گرم بودن بازار کسی یا چیزی. کنایه از آنکه دوست و هواخواه کسی بسیار بود یا مشتری چیزی فراوان باشد. مراد حاصل بودن و باثروت بودن. (فرهنگ نظام) : آن لاله رخ که سوخت دل من بداغ او روشن بود همیشه الهی چراغ او. قاضی استرآبادی (از آنندراج). - چراغ روشن گفتن کسی را، کلامی است که درمحل دعای خیر گویند، یعنی مراد حاصل شود. (آنندراج). گرمای بازار خواستن کسی را. پیروزمند و موفق خواستن و آرزو کردن کسی را: از حرف نیک گردد بدخواه با تو دشمن نتوان چراغکش را گفتن چراغ روشن. وحید (ازآنندراج). امشب کز آتش گل گردید باغ روشن پروانه بلبلان را گوید: چراغ روشن. میرفغفور لاهیجانی (ازآنندراج)
چراغ حلبی کوچکی دارای فتیله و جای نفت یا روغن. ظرفهای کوچکی چون استکان که در آن پیه یا روغن کرده فتیله مینهادند و به بندها می آویختند بخصوص در شب های چراغان. چراغ خرد چون استکانی که در آن پیه کنند و فتیله ای در وی نهند و به عده کثیر، شبهای چراغانی در معابر آویزند. ظرف کوچک شیشه ای یا فلزی که در آن پیه وفتیله کرده در چراغانیها به عده بسیار افروخته در معابر بیاویزند. نوعی چراغ کوچک مسی یا حلبی که ساختمانی ساده داشته دارای فتیله و جای روغن یا نفت است و بیشتر در جاهای دور افتاده و دهکده ها از آن استفاده میشود. چراغ کوچک حلبی بدون شیشه. (فرهنگ نظام)
چراغ حلبی کوچکی دارای فتیله و جای نفت یا روغن. ظرفهای کوچکی چون استکان که در آن پیه یا روغن کرده فتیله مینهادند و به بندها می آویختند بخصوص در شب های چراغان. چراغ خرد چون استکانی که در آن پیه کنند و فتیله ای در وی نهند و به عده کثیر، شبهای چراغانی در معابر آویزند. ظرف کوچک شیشه ای یا فلزی که در آن پیه وفتیله کرده در چراغانیها به عده بسیار افروخته در معابر بیاویزند. نوعی چراغ کوچک مسی یا حلبی که ساختمانی ساده داشته دارای فتیله و جای روغن یا نفت است و بیشتر در جاهای دور افتاده و دهکده ها از آن استفاده میشود. چراغ کوچک حلبی بدون شیشه. (فرهنگ نظام)
چراغ کم نور. (آنندراج). عبارت از چراغ بی فروغ. (غیاث). کنایه از چراغ کم سو و کم نور: خدایا سینه ای بی سوز دارم دلی همچون چراغ روز دارم. وحید (از آنندراج). ، آفتاب. (آنندراج ناظم الاطبا). کنایه از آفتاب. (غیاث) : صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد موج اشکم آسمان را حلفه هادر گوش کرد. ؟ (از آنندراج)
چراغ کم نور. (آنندراج). عبارت از چراغ بی فروغ. (غیاث). کنایه از چراغ کم سو و کم نور: خدایا سینه ای بی سوز دارم دلی همچون چراغ روز دارم. وحید (از آنندراج). ، آفتاب. (آنندراج ناظم الاطبا). کنایه از آفتاب. (غیاث) : صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد موج اشکم آسمان را حلفه هادر گوش کرد. ؟ (از آنندراج)
چراغ افروختن و برکردن و گرفتن و سوختن. (آنندراج). چراغ برافروختن. گیراندن چراغ. فروزان ساختن چراغ. کبریت زدن چراغ، آنست که چون صراف زرها بباد دهد و چیزی در ته بساطش نماند چراغ برافرزود، و درین اشاره است بآنکه زرهای گم کردۀ خود را به چراغ میجوید، و این چنین کسی را در هند ’دیوالیه’ گویند، و درین صورت معنی ترکیبی آن منسوب به ’دوالی’ بود که شب جشنی است هندوان را و در آن چراغان میکنند. (آنندراج) : پریشانند صرافان گلشن بی رخت چندان که بی برگی چراغ لاله روشن کرد و گل شبنم. شهرت (از آنندراج). از باده چراغ کرده روشن چشم تو چو هندوی دوالی. تأثیر (از آنندراج). ، روشن کردن چراغ بوقت روز جلو دکان. اشاره است به ارزان شدن جنسی که در آن دکان فروخته شود. نشانه و علامتی است ارزان کردن متاعی را. کنایه از ارزان کردن فروشنده ای متاع منحصر خود را. عملی که غالباً صنف قصاب یا نانوا بهنگام ارزان شدن گوشت یا نان برای آگاهی مردم اقدام بدان کنند. مثال: فلان کس چراغ روشن کرده،یعنی جنس خود را ارزان کرده است
چراغ افروختن و برکردن و گرفتن و سوختن. (آنندراج). چراغ برافروختن. گیراندن چراغ. فروزان ساختن چراغ. کبریت زدن چراغ، آنست که چون صراف زرها بباد دهد و چیزی در ته بساطش نماند چراغ برافرزود، و درین اشاره است بآنکه زرهای گم کردۀ خود را به چراغ میجوید، و این چنین کسی را در هند ’دیوالیه’ گویند، و درین صورت معنی ترکیبی آن منسوب به ’دوالی’ بود که شب جشنی است هندوان را و در آن چراغان میکنند. (آنندراج) : پریشانند صرافان گلشن بی رخت چندان که بی برگی چراغ لاله روشن کرد و گل شبنم. شهرت (از آنندراج). از باده چراغ کرده روشن چشم تو چو هندوی دوالی. تأثیر (از آنندراج). ، روشن کردن چراغ بوقت روز جلو دکان. اشاره است به ارزان شدن جنسی که در آن دکان فروخته شود. نشانه و علامتی است ارزان کردن متاعی را. کنایه از ارزان کردن فروشنده ای متاع منحصر خود را. عملی که غالباً صنف قصاب یا نانوا بهنگام ارزان شدن گوشت یا نان برای آگاهی مردم اقدام بدان کنند. مثال: فلان کس چراغ روشن کرده،یعنی جنس خود را ارزان کرده است